کوله پشتی

ساخت وبلاگ

امروز یکی از دوستام که توی حرم باهاش آشنا شده بودم و خیلی با هم صمیمی شدیم، از اصفهان اومده بود رفتم هتلشون ببینمش.هنوز بیرون هتل بودم که یه دختر بچه ی شاید سه ساله با یه بستنی قیفی که کمی آب شده بود و روی دستش ریخته بود، تنها و گریه کنان و سریع رد شد. هواسم پرتش شد که نکنه گم شده؟ اطرافو نگاه کردم هیچ کسی بهش توجهِ والدینی نداشت. همه فهمیده بودن گم شده.یک خانم رفت سمتش منم سریع رفتم که حداقل دو نفر باشیم و بچه بیشتر در امان باشه.وسط پیاده رو بودیم، گفتم بریم اون کنار مادرش الان حتما میاد.دختر آروم نمیشد. هر چی نازش میکردیم اسمشو میپرسیدیم فایده نداشت. فقط داد میزد و اشک میریخت و میگفت مامااااانآخرش گفتم بذار الان میگم آقا پلیسه مامانتو پیدا کنه مامانت گم شده. تا اینو گفتم آروم شد. منم بچه که بودم گم شدم و دقیقا خیال میکردم مامان و بابام گم شدن. نه من!خانمی که او هم پیگیر کار بچه بود، به من گفت مراقبش باش برم بستنی فروشی رو پیدا کنم. حالا توی اون هاگیرواگیر من همش از دیدن دست پر از بستنیِ آب شده ی دختربچه، حالم بد میشه!! بهش با صدای بچه گانه گفتم زودتر بستنیتو بخور ببین آب شده رو دستت!طفلی دوباره گریه اش گرفت گفت ماماااان کوله پشتی...ادامه مطلب
ما را در سایت کوله پشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kooleposhti60c بازدید : 1 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 16:35

سه ساعت رفتم توی برفای حیاطمون و یه قسمت از برفاشو با تی (پارو نداریم) کنار زدم و روی موزاییکها برای گنجشکها دون ریختم. هیچکدومشون نیومدن بخورن چون روز بعدش دیدم همونجا یخ زده دونه ها. بعد به مامانم که گفتم پرسید چی ریختی؟ گفتم جو آقا خب گندم نیمکوب شده هم ریخته بودم. گنجشکا نباید به درشتی جو نگاه م کوله پشتی...ادامه مطلب
ما را در سایت کوله پشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kooleposhti60c بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 17:23

همونطور که قبلا نوشتم، دارن دارالقرآن رو تعمیر میکنن. قبلا به بهانه اینکه آثار باستانیه و نباید تغییرش بدهند، کلی کاستی داشت. مثلا خب اینجا اون قدیما مدرسه بوده. وسط، حیاط و اطرافش کلاسها بودن. حیاط هم که طبیعتا سقف نداره. در نتیجه صحن دارالقرآن هم سقف نداره. بعد اومدن یه سقف از پلاستیک خیلی خیلی مق کوله پشتی...ادامه مطلب
ما را در سایت کوله پشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kooleposhti60c بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 17:23

دیشب افطار مهمون امام رضا بودم. یکی از دوستانم چند تا کارت تهیه کرده بود و همه با هم قرار گذاشتیم و رفتیم حرم. حال و هوای خوبی داشت. صدای ترتیل قرآن از داخل حرم میومد و مردم گروه گروه یک عده به سمت حرم میرفتن و یک عده سمت صحن هدایت برای افطاری. هیجان و شور و شوق اونهایی که برای افطاری میرفتن بیشتر ب کوله پشتی...ادامه مطلب
ما را در سایت کوله پشتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2kooleposhti60c بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 17:23

این روزا یه ترکیبی بود از بیماری و عروسی و شادی و ناخوشی! به قول معروف همه چی در هم! عروسی دو تا رفتم که یکیش بد گذشت و درعوض  دومی خیلی خوش گذشت. یه عروسی هم بین این دو تا بود که نرفتم. عروسی دوستان و فامیلهای دور آقای همسفر بود. ماشاالله انگار همه دارن ازدواج میکنن.الهی همه ی مجردا با کسی که دوست دارن، ازدواج کنن و خوشبخت بشن. همه اینجا یه سرماخوردگی عجیب غریب گرفتن. احتمالا بخاطر آلودگی هوا و البته شروع بادهای پاییزه.  پاییز و مدرسه انگار به هم گره خوردن. اسم پاییز که میاد غیر ممکنه توی ذهنم همراه برگهای زرد و خشک، مدرسه و کیف و کتاب تداعی نشه. خواهرزاده کوله پشتی...ادامه مطلب
ما را در سایت کوله پشتی دنبال می کنید

برچسب : قرو قاطی و درهم برهم, نویسنده : 2kooleposhti60c بازدید : 18 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 19:58